رویا رستمی و عاشقانه هایش

ساخت وبلاگ
وارد دفتر رضایی شد. رضایی مردی عینکی با قدی کوتاه بود که بخاطر تصادفی که در جوانی داشت یکی از پاهایش کوتاه تر از دیگری بود و باعث شده بود تا آخر عمرش بلنگد. اما آنقدر سخنور بود و قدرت تغییر دادن نظرهای دیگران را داشت که بهترین وکیل این شهر باشد. رضایی از پشت میزش بلند شد و گفت:خوش اومدین جناب کیان پ رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 245 تاريخ : شنبه 27 خرداد 1396 ساعت: 18:11

پاهایش به زمین چسبید. صورتش خشک و سرد بدون اینکه حتی حواسش به اطرافش باشد به سمتش می آمد. اشتباه که نمی کرد؟ چشم هایش احیانا به یک عینک احتیاج نداشت؟ این دختر... آب دهانش را با صدا قورت داد. دست هایش کنار پاهایش مشت شد. لعنت به شیطان! این دختر فقط کمی مشابه اش بود. تا به او برسد دقیق نگاهش کرد. کمی رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 267 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 17:09

روی مبل لم داد. فخری خانم زحمت پذیرایی را می کشید. آرین سربه سر بارمان می گذاشت و مریم زور می زد او را به حرف بیاورد. اما دانیال عین همیشه نیامده بود. تعمیرگاه و یکی از ماشین ها که باید عجله ای تعمیر می شد را بهانه کرده بود. خودش می دانست بعد از دوسال اصرار و نبخشیدن آنیل دیگر رویی برای آمدن نداشت. رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 228 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 5:25

-چون کنارشی. آرین هم آمد و با انگشت اشاره اش گونه ی یاس را نوازش کرد و گفت:حلال زاده به دایی اش میره، ببین همه چیزش عین منه. بارمان بازوی آرین را کشید و گفت:بکش کن بچه، دخترم به من رفته و بس! آرین به شوخی هایش خندید. نگاهی به مریم انداخت و گفت:دانیال خونه نیست؟ زبانش نمی چرخید که پدر صدایش کند. -بهش رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 255 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 5:25

خنده اش آنقدر واقعی بود که بارمان دلش بلرزد. آنیلش بلاخره به آرامش رسیده بود. **************************** آراگل با تاج یک وریش آنقدر زیبا شده بود که فرهود چشم هایش یک لحظه هم از رصد کردنش دست برندارد. آنیل با ذوق، یاس کوچک را به آغوش طناز سپرده بود و با شیطنت یک دختر 20 ساله وسط بود و کم نمی آورد. رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 219 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 5:25

بانمک خندید. حامله که شده بود، قیافه ی تپل و دست و پاگیرش آنقدر دلبر شده بود که اگر می توانست همیشه در همین سایز نگه اش می داشت. اما نمی شد. یعنی آنیلش عادت کرده بود به قد کشیده و هیکل موزون با کفش های پاشنه بلند. به قول خودش تپل که می شد شیرین می زد. می خواست قیافه اش تیز بزند نه شیرین! سرراه قبل ا رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 214 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 14:19

ته باغ آنقدر دور از دسترس بود که اگر ذربین هم می انداختی نمی توانستی دید بزنی. آراگل دخترانه هایش را با باز کردن موهایش و کشیدن یقه ی گشادش از روی شانه اش به پایین نشان می داد و دلبری می کرد. فرهود با خنده گفت:خب؟ آراگل بیشتر یقه ی گشادش را از روی شانه اش سر داد و گفت:خب؟ فرهود دستی به ته ریشش کشید رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 223 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 14:19

زنگ زده بود ملیکا. آدرس گرفته و مستقیم خودش را به بیمارستان رسانده بود. اما آنقدر دیر کرده بود که ملیکا را درون حیاط بیمارستان کنار مادرش ببیند که زجه می زند. پدرش هم برای کارهای اداریش مابین بیمارستان و سردخانه پیچ و تاب می خورد. دلش سوخت. راضی به مرگ هیچ کس نبود، حتی دشمنش. کنار ملیکا نشست. می دان رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 203 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 14:56

حیرتش وقتی بیشتر شد که پیرمرد با آرامش نگاهش کرد. -خوشحالم که سالمی جوون. هومان با خشم گفت:اگه آدمات کارشونو درست انجام داده بودن الان اینجا نبودیم. عموهادی با آرامش به بارمان نگاه کرد و گفت:نمی خواستم بمیری، اونی که باید می مرد، جون داد.انتقام من گرفته شد. بارمان گیج گفت:از چی حرف می زنی؟ اینجا چه رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 197 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 0:01

دستش مشت شد. لب زد:به روز سیاه می نشونمتون. کت بهاره اش را تن زد. عمرا اگر کم می آورد. بزنند و بروند بدون تلافی؟! نشانشان می داد وقتی وارد محدوده شیر نر می شوند، عاقبتش چیست؟ از آپارتمانش بیرون زد. گفته بود تا قبل از اینکه به فرودگاه برسد خفتش کنند. زده بود و به راحتی هم می خواست فرار کند. اما کور خ رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 199 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 0:22

برخلاف اصرار  مهرداد و حتی قلدرهای دانیال که می خواستند او زیر نظرشان تا حداقل یک هفته ای مهمان خانه هایشان باشد، آپارتمان خودش را ترجیح می داد. حداقل اینگونه کسی از زیر و بم کارهایی که می خواست انجام دهد خبردار نمی شد. روی تختش دراز کشید و نگاهش را به پنجره ی اتاقش دوخت. آسمان روز با تکه های پراکند رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 223 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 1:44

-منم. آنیل صورت تیغ تیغی بارمان را نرم بوسید و گفت:قرار بود مواظب خودت باشی اما نبودی! -از این به بعد هستم. آنیل با یک فشار کوچک خودش را عقب کشید و روبرویش ایستاد. با دوتا اشک، فین فینش بلند شده بود. آب بینی اش را بالا کشید و گفت:فهمیدی کیا بودن؟ انگار اصلا جمله اش را نشنید. خدا بهتر از این هم خلق م رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 221 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 1:44

آرین دقیق به پدرش نگاه کرد. حتی استدلال های دانیال هم بچگانه بود. -نوروزخان مجبورم کرد، با هزار جور حیله و کلک پای اون صیغه محرمیت لعنتی تو خواستگاری نشستم.هرچند دلیل اصلی قبول لیلی فرار از فریبا بود.حداقل اینجوری کمتر تو تیررسش بودم. اما دووم نیورد. دست مریم را گرفت و فشرد. -تو مهمونی که چندماه بعد رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 212 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 21:33

نمی بخشید. روی چه حسابی ببخشد؟ با زندگیش بازی شد. دانیال با تمام حرف و حدیث پشت سرش، با تمام خون دلی که برای مریم جانش و دردانه پسرش خورده بود، حتی یک بار هم به روی خودش نیاورده بود که دختری دارد. هیچ وقت نگرانش نشده بود. هیچ وقت یادش نکرده بود. پایش را روی گاز گذاشت. تمام حرصش سر پدال بیچاره خالی م رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 244 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 21:33

ملیکا تلخ به آنیل نگاه کرد. از وقتی این زن برگشته بود همه چیزش را از دست داد. وگرنه بارمان با تمام بی محبتی 9 سالی که گذشت باز هم شوهرش بود. باز هم او را داشت. هرچند کمرنگ! هرچند بی تفاوت! به سمت آنیل قدم برداشت، دورن چشمانش زل زد و گفت:دزدیدن زندگی دیگران هیچ وقت هنر نبوده! آنیل پوزخندی نثارش کرد و رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 199 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 21:33

بهتر از این نمی شد. مادر داغدار فرهود هم لبخند می زد. پیرزن با اینکه کور بود و چشمش نمی دید اما آراگل و خوش قلبیش را حس کرده بود. انگشتر یاقوت عتیقه ای که در دستش بود و نسل به نسل چرخیده تا روی انگشتش نشسته بود را با رضایت قلبی درآورد و به عنوان نشان درون انگشت آراگل فرو برد و با تمام ضعفش کِل نیمه رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 225 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 21:33

از روی تخت پایین آمد. هنوز ضعف خفیفی درون تنش سوسو می زد. خودش را جلوی در اتاق رساند که پرستار جوان سر رسید. با اخم گفت:تو که باز پاشدی؟ آنیل گوشی تلفنش را به سویش دراز کرد و گفت:ممنونم. پرستار گوشی را گرفت و گفت:هنوز خوب نشدی، چرا بلند شدی؟ -باید برم کنارش، بدون من دووم نمیاره. پرستار نگاه عاقل اند رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 190 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 21:33

اما هنوز شماره نگرفته بود که گوشی درون دستش زنگ خورد. به شماره که دقیق شد فهمید نوید است. این پسر هم معلوم نبود سرش کجا گرم است. خیلی وقت بود خبری از نوید نداشت. هرچند می دانست کار جدید شروین تمام وقتش را پر کرده. جوری که آخرین بار وقتی برای نبودنش گله کرد، صدای خسته اش که تمام شب در استدیو مانده بو رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 183 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 21:33

صدای مرشد گرم به گوش می رسید. ضرب دستش روی طبل آنقدر گیرا بود که پهلوانانی که وارد گود شده بودند میل ها را بالاتر بیندازند و دور بازویشان چرخ بدهند. علی علی که می گفت صدای صلوات بلند می شد. دانیال وسط گود ایستاده بود و کباده می کشید. حاجی عین همیشه ب رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 205 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1396 ساعت: 3:18

پیرزن برای بار هزارم پرسید:فرهود اینجا چه خبره؟ خونه چرا شلوغه؟ فرهود کلافه به خواهر بزرگترش نگاه کرد. مادر ملیکا جلو آمد. کنار مادرش نشست. دست چروک و پیسه ی پیرزن را گرم در دستش گرفت و گفت:مامان چرا تو این شلوغی نمیری استراحت کنی؟ پیرزن با چشمانی که رویا رستمی و عاشقانه هایش...
ما را در سایت رویا رستمی و عاشقانه هایش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roha1368a بازدید : 172 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1396 ساعت: 3:18